5- مرا از شیر میگیرند تا بوی کودکیم را از یاد ببرم....
پسر کوچولوی مامان؛ حالا در آستانه ی دو ساله شدنت،آخرین پیوند جسمی بین ما محو شده؛ یک پیوند جسمی عمیق که ضامن حضور دائمی ما در کنار هم بود. یک پیوند لذت بخش که تو را جلوی چشمهای من بطور تمام و کمال وابسته نگه میداشت پیوندی لذت بخش که تو را نه در رحمِ من، که جلوی چشمهای من بطور تمام و کمال وابسته ی وجودِ من نگه میداشت و این پیوند، این وابستگی،این تجربه ی شیرینِ شیر دادن به تو، برای من از روشن ترین و لطیف ترین لحظات در همه ی سالهای زندگیم بود. حقیقتش رو بخوای، تصور من از قطع این پیوند چیز د یگه ای بود. به این فکر میکردم که این اتفاق چقدر میتونه برای تو سخت و بحرانی باشه و من چقدر قراره برای بی تابی هایت صبوری ک...